سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بنویسید بعد مرگم روی سنگ

آنکه اینجا در زیر این سنگ هم آغوش با خاک شده

عاشقی دل خسته بود

عاشقی که عشقش را هیچ گاه فراموش نکرد

عاشقی که عاشق او بود...

بنویسید بعد از مرگم روی سنگ

آن که خاک را نقاب چهره اش کرده

عاشق کسی بود که او را از بحر غم نجات داده

و فرشته ی نجاتش تنها او را یک دوست می دید نه یک  معشوق...

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

سنگ قبرم را نمیسازد کسی

مانده ام در کوچه های بی کسی

بهترین دوستم مرا از یاد برد

سوختم خاکسترم را باد برد

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

بنویسید بعد مرگم روی سنگ * با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

اینکه اینجا خفته در این گور سرد * بودنش را هیچ کس باور نکرد

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب

آید  ز تراب  چون  روم   زیر  تراب

گر بر سر خـاک  من  رسد  مخموری

از بوی شراب من شود مست و خراب

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

بر حاشیه برگ شقایق بنویسید

گل تاب فشار در و دیوار ندارد

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده کاکنون همانم

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

چو رخت خویش  بر بستم از این خاک     همه گفتن با ما اشنا بود

ولیکن کس ندانست این مسافر        چه کفت و با که گفت  و از کجا بود

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

مرغ دل پر میند تا زین قفس بیرون شود      جان بجان امد توانش تا دمی مجنون شود

کس نداند حال این پروانه دلسوخته               در بر شمع وجود دوست اخر چون شود

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

بر سنگ مزارم بنویسید آشفته وسرد و  خاموش

همه دنیا کرده اند مرا فراموش فراموش

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

نیه باخرسان منم کیمی - من باخاردم سنین کیمی - یاتاجاقسان منم کیمی - باخاجاقلار سنین کیمی!

( روی قبرم بنویسید!)

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

تا بودم ای رفیق ندانستی که کیستم

روزی به سراغ حال من آمدی که نیستم

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

هذا جنایه ابی و ما جنیت ابدا

(این جنایه پدرم است و من هرگز جنایت نکردم)

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان ، چراغ بیار

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم!

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم

مردن آن است که از خاطر تو با همه خاطره ها محو شوم

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مــرا  عبرت  مــردم  سازید

خاک  تن  من  به  باده  آغشته کنید

وز  کـالبدم  خشت  سر  خم سازید

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

جوان ناکام   شادروان   جنت مکان    خلد آشیان

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

افسرده دلی خسته در این خلوت خاموش

او زاده غمهای جهان بود گشت فراموش

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

بر سنگ مزارم بنویسید که بیدار نبود

او خفته  به خاک  از غم  بسیار  نبود

بر سنگ مزارم بنویسید  که هنگام سفر

عاشق شده و در تب دیدار نبود

آنگاه که در گور نهادند مرا

همه دانند به جز قسمت و اجبار نبود

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

گلی بودم چه وقت چیدنم بود      جوان بودم چه وقت چیدنم بود

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

برسنگ قبرم بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

وصیت نامه ی عشق

مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در

طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد

دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست

داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند

همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا

بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب

بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

یک چند به کودکی ، به استاد شدیم

یک چند ز استادی خود شاد شدیم !

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک برآمدیم و بر باد شدیم !!

 

******نوشته های روی سنگ قبر******

 

فاتحه ای چو آمدی بر سر ی خسته ای  بخوان

لب بگشا که میدهد لعل  لبت  به مرده جان

آنکه به پرسش آمدو فاتحه خواند و میرود

گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان ....

بگویید بر گورم بنویسند زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت.

مهربون بود ولی مهر نورزید.

طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد.

در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت.

در زندگی احساس تنهایی نمود ولی هرگزدل به کسی نداد.

و خلاصه...

بنویسید "زنده بودن را برای زندگی دوست داشت، نه زندگی را برای زنده بودن

 


[ یکشنبه 94/2/6 ] [ 1:55 عصر ] [ علی یوسف نیا ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 65
بازدید دیروز: 70
کل بازدیدها: 178772